سواد رسانه ای (Media Literacy) مجموعهای از مهارتهای قابل یادگیری است که به توانایی دسترسی، تجزیه و تحلیل و ایجاد انواع پیامهای رسانهای اشاره دارد و یک مهارت ضروری در دنیای امروزی به شمار میرود. برای حرکت در محیط رسانهای پیچیده امروز باید قادر به درک بهتر پیامهای رسانهای باشیم.
افراد، با سواد رسانه ای قادر به کشف پیامهای پیچیدهی موجود در محتوای تلویزیون، رادیو، روزنامهها، مجلات، کتابها، بیلبوردهای تبلیغاتی، اینترنت و سایر رسانههای مستقل خواهند شد. آنها همچنین میتوانند رسانههای خود را ایجاد کرده و در شکلگیری فرهنگ رسانهای مشارکت فعالانه داشته باشند، این امر سبب میشود مردم از حالت مصرفی خارج شده، از رسانهها به صورت هوشمندانهای بهرهمند شوند.
۱. چگونگی ایجاد پیامهای رسانهای را درک کنند.
۲. آنچه که رسانهها میخواهند ما را به باور آن برسانند را تشخیص بدهند.
۳. تعصبات، اطلاعات غلط و دروغهای رسانهای را تشخیص بدهند.
۴. قسمتی از داستان که کتمان میشود را کشف کنند.
۵. پیامهای رسانهای را براساس تجربیات خود، باورها و ارزشهایشان ارزیابی کنند.
۶. پیامهای رسانهای خود را طراحی، ایجاد و توزیع کنند.
در جامعه آموزش سواد رسانه ای به رشد
تفکر انتقادی و مشارکت فعال در فرهنگ رسانهای کمک میکند. هدف آن، دادن
آزادی بیشتر به افراد به وسیلهی قدرت دادن به آنها برای دسترسی، تجزیه و
تحلیل، ارزیابی و ایجاد رسانه است. همچنین محققان به این نتیجه دست
یافتهاند که آموزش سواد رسانه ای یک ابزار برای مقابله با الکل، تنباکو و
سایر مواد مخدر، همچنین اختلالات تغذیهای، قلدری، خشونت، نژاد پرستی و
تبعیض است. به طور کلی سواد رسانه ای یکی از مهارت های مهم زندگی کردن
است.
در زندگی عمومی سواد رسانه ای به درک چگونگی ایجاد فرهنگ توسط رسانهها و انحصار رسانهای کمک میکند.
تعداد انگشتشماری از شرکتها هستند که بسیاری از رسانهها را کنترل میکنند، سواد رسانه ای افراد را برای تغییر سیستمهای رسانهای تشویق میکند.
مفاهیم سواد رسانه ای
مفاهیم
سواد رسانه ای به سه سطح عمومی، متوسط و پیشرفته تقسیم میشوند. مفاهیم
عمومی به اینکه چگونه رسانهها ما را تحت تاثیر قرار میدهند تمرکز میکند.
مفاهیم متوسط به چگونگی ایجاد معنا از مفاهیم رسانهای میپردازد و مفاهیم
پیشرفته تعامل رسانهها و جامعه و نقش سواد رسانه ای در ایجاد تغییرات را
بررسی میکند.
فرهنگ و جامعهی ما- حتی درک ما از
واقعیت- از طریق اطلاعات و تصاویری که از طریق رسانهها دریافت میکنیم شکل
میگیرد. چند نسل پیش خانواده و دوستان قصهگویان فرهنگی ما بودند اما
امروز تلویزیون، فیلمها، موسیقی، بازیها و اینترنت قویترین قصهگویان
هستند. پیامهای رسانهای افکار، نگرشها و اقدامات ما را تحت تاثیر قرار
میدهند. ما دوست نداریم به این موضوع اعتراف کنیم اما همهی ما تحت تاثیر
تبلیغات، اخبار، موسیقی و سایر اشکال رسانهای قرار میگیریم، به همین دلیل
رسانهها یک نیروی فرهنگی قدرتمند در جامعه هستند.
رسانهها
یک دنیای فانتزی میسازند. درحالی که این دنیا میتواند سرگرمکننده و
لذتبخش باشد ممکن است الهامبخش کارهای غیرعاقلانه، ضداجتماعی ویا حتی
خطرناک باشد. به عنوان مثال تبلیغات دنیایی تخیلی میسازند که در آن همهی
مشکلات با خرید یک محصول حل شده است. سواد رسانه ای کمک خواهد کرد تا مردم
دنیای فانتزی و خیالی سازنده را بشناسند و آن را با واقعیت ادغام کنند.
سازندگان
رسانه برای انتقال پیامهای خاص تلاش میکنند، مردم این پیامها را دریافت
و براساس اعتقادات، ارزشها و تجارب خود به صورتی متفاوت تعبیر میکنند.
این بدین معنی است که مردم میتوانند از یک رسانه تعابیر متفاوتی ایجاد
کنند و همهی این معانی و تفاسیر معتبر و قابل احترام هستند.
پردازش مغز انسان از تصاویر و کلمات
متفاوت است. تصاویر در قسمتی از مغز که احساسات و غرایز قوی هستند؛ اما
نوشتهها و زبان محاوره در بخشی از مغز به نام نئوکورتکس که علتها در آن
پنهان شده است پردازش میشوند. به همین دلیل است که آگهیهای بازرگانی
قویتر از تبلیغات چاپی هستند.
رسانههای
مبتنی بر زمان متفاوت از رسانههای بدون حرکت هستند. تاثیرگذاری عظیم
فیلمها، بازیها، موسیقی و غیره در بخش ناخودآگاه مغز صورت میگیرد و
احساسات تحلیلی و مغز را دور میزنند؛ اما هنگام خواندن متن یک روزنامه یا
مجله فرصت متوقف کردن و یکپارچهسازی اطلاعات عقلانی وجود دارد. رسانهها
زمانی که قلب و ذهن ما را درگیر میکنند و احساسات ما را هدف می گیرند،
قویترین تاثیر را دارند.
پیامهای
رسانهای را با استفاده از تکنیکهای مختلف(مانند زاویهی دوربین،
جلوههای ویژه، ترفندهای نورپردازی، موسیقی و غیره) میتوان دستکاری کرد و
تاثیر عاطفی آن را افزایش داد. اثرات رسانهها بسیار پیچیده هستند.
پیامهای رسانهای به طور مستقیم روی افراد تاثیر میگذارند، اما آنها به
طور غیرمستقیم روی خانواده، دوستان و جامعهی ما نیز تاثیر میگذارند.
بنابراین برخی اثرات رسانهها غیرمستقیم هستند، ما باید بتوانیم اثرات
مستقیم و غیرمستقیم و اثرات واقعی آنها را درک کنیم.
سیستمهای رسانهای ما نشاندهندهی پویایی قدرت در جامعه ما هستند. مردم پولدار، نفوذپذیر و قدرتمند به راحتی میتوانند محتوای عظیم و پیامهای رسانهای بسیاری را ایجاد و توزیع کنند، بیشتر رسانهها با منافع تجاری کنترل میشوند. ما اغلب در انتخاب چیزهایی که ببینیم، بشنویم و یا بخوانیم در مقایسه با سازندگان رسانهها نقش زیادی نداریم، بنابراین همواره باید مراقب باشیم و با دید هوشمندانه به مسائل نگاه کنیم. آیا آنها واقعا نگران شما هستند؟ آیا آنها در ایجاد فرهنگ مناسب برای جامعه تلاش میکنند، یا صرفا به دنبال منافع شخصی خود هستند؟
زمانی که قدرت در اختیار چند رسانهی بزرگ باشد، آنها روند تولید محتوا را کنترل میکنند و به دیدگاههایی که به نفع خودشان باشد امتیاز ویژهای خواهند داد و دیدگاههای مخالف را به حاشیه میرانند و یا حتی سانسور میکنند. ما میتوانیم سیستمهای رسانهایمان را تغییر بدهیم و نشان دهیم که افزایش ارزشهای انسانی مهمتر از ارزشهای تجاری است.
به طور خلاصه، بدون این توانایی اساسی افراد ارزش انسانی و یا شهروندی در یک جامعهی دموکراتیک را ندارند. افراد جامعه باید بر سواد رسانه ای درست به اندازهی سواد خواندن، سواد ریاضی و سواد فناوری تسلط داشته باشند تا بدانند چگونه از وقت خود برای استفاده از رسانههای مختلف بهرهمند شوند.
تقریباً ۳ دهه پیش نوآم چامسکی در مورد روش های هوشمندانه ای که رسانه ها در فریب افکار عمومی و یا دستکم تحت تاثیر دادن باورها و عقاید آن ها به کار می گیرند صحبت کرد. سال ها از آن زمان گذشته و رسانه های جدیدتر و تاثیر گذارتری مانند اینترنت، توئیتر و فیسبوک و سیلی از پیام رسان های اجتماعی به وجود امده اند که روش های نوینی برای برای تاثیر بر تفکر ما دارند. متاسفانه این تاثیرات همواره آن طور که به نظر می رسد مثبت نیست و در ادامه این مطلب قصد داریم به برخی از ترفندهای این رسانه ها برای داشتن بیشترین اثر بر روی مخاطب اشاره نماییم.
ایجاد انحراف مطلوب ترین و پراستفاده ترین روش رسانه ها برای تحت تاثیر قرار دادن باورها و عقاید مخاطبان است. در واقع یک خبر بزرگ و قابل توجه در میان تعداد زیادی از داستان های کوچک تر و کم اهمیت تر گم خواهد شد. اگر چه این استراتژی به طور ویژه در رسانه های خبری مورد استفاده قرار می گیرد اما ورود رسانه های آزاد و اینترنت نیز نتوانسته این مشکل را حل کند زیرا اگر چه می توانیم اطلاعاتی که می خواهیم از دریافت آن ها دوری کنیم را فیلتر نماییم اما در هر صورت گرایش به جوک، تصاویر و داستان های مضحک و خنده دار توجه ما را از واقعیات مهم تر و جدی تر زندگی دور نگه داشته است.
گاهی اوقات یک مسئله خیالی یا بزرگنمایی شده عکس العمل های شدیدی را از جانب مخاطبان در پی خواهد داشت. در سال ۲۰۱۶، سازمان ناسا مقاله ای منتشر کرد که در آن ادعا شده بود اگر طالع بینی علمی می بود بدون شک برج های فلکی موقعیت خود را همواره تغییر می دادند؛ برای مثال برج سنبله به برج اسد تبدیل می شد. رسانه ای از این کشف به عنوان کشفی علمی یاد کرده و ادعا کرد که بیش از ۸۰ درصد از مردم باید برج فلکی خود را تغییر دهند. این مقاله چنان سروصدا کرد که ناسا مجبور شد از اظهارات خود عقب نشینی کند.
برای شکل دادن به یک باور خاص، رسانه ها از انتشار مطالبی به صورت تدریجی و مداوم در مورد یک موضوع خاص استفاده می کنند. این استراتژی برای شکل دادن به تصویر یک شخص، یک محصول و یا یک واقعه خاص به کار برده می شود. برای مثال در برخی از رسانه های کشورهای مختلف تنها از برندهای خاصی حمایت می شود یا در حوزه سیاسی برای بدنام کردن یک شخص، گروه یا یک اتفاق و یا بزرگنمایی در مورد یک شخصیت، جریان یا یک باور سیاسی/مذهبی به طور مکرر در مورد موضوعی خاص خوراک رسانه ای تولید می شود که مصرف آن توسط مخاطبان در طول یک برهه زمانی باعث شکل گیری یک ذهنیت جدید مطلوب رسانه ها و یا تغییر باورهای نامطلوب آن ها می شود. یکی از بهترین نمونه های این استراتژی مرسوم کردن سیگار کشیدن در اواسط قرن بیستم بود.
باری وادار کردن مخاطبان برای گرفتن تصمیم های سخت یا غیرمعمول، رسانه ها این تصمیم ها را سخت و دردناک اما شدیداً ضروری و حیاتی به تصویر می کشند. حتی گفته می شود که این تصمیمات باید فردا اتخاذ شوند و نه امروز. فداکاری در آینده (فردا) بسیار آسان تر از فداکاری است که شما باید در زمان کنونی انجام دهید. از نمونه های رایج این استراتژی می توان به همه پرسی های استقلال یا دیکتاتوری در کشورهای در حال توسعه اشاره کرد که بر اساس پروپاگاندا و یکجانبه گرایی و تمامیت خواهی انجام می گیرد.
برخی از تبلیغات رسانه ای از زبان، بحث ها، نمادها و کلام آهنگین برای تحت تاثیر قرار دادن کودکان استفاده می کنند. چنین سبکی از تعامل باعث می شود که احتمال انتقاد مخاطبان به شدت کاهش یابد. برای مثال برندهای تجاری از سبک گفتاری دستوری استفاده می کنند و ساده ترین احساسات و انگیزه ها را مورد هدف قرار می دهند. رسانه معمولاً لحنی سرپرستانه و ریاستی به خود می گیرد و به مخاطب القا می کند که بیشتر از او دانسته و بیش از خود او در مورد منافعش حساسیت دارد.
اخبار بدون احساسات تاثیر گذاری چندانی ندارد و این دو همیشه در کنار هم قرار دارند تا عملکرد مناسب و مطلوبی داشته باشند و البته هیچ نکته مثبتی در این ارتباط وجود ندارد. احساسات باعث می شود که مخاطب نتواند واقعیات را با تفکر انتقادی و عینی درک نماید. در واقع احساساتی شدن بخش منطقی مغز را متوقف می سازد که در اکثر موارد به تحریف واقعیت منجر می شود. به همین دلیل است که عبارت «جنگ اطلاعاتی» هیچگاه از ذهن دور نشده و همواره مورد استفاده قرار می گیرد.
رسانه ها و دولت های حاکم در صورتی که مخاطبان تکنیک ها و استراتژی های آنان را درک نکنند می توانند باورها و عقاید آن ها را تحت تاثیر قرار دهند و این موضوع بدیل عدم آموزش صحیح رخ می دهد. به عقیده نوآم چامسکی دسترسی نخبگان و افراد عادی به اطلاعات بسیار متفاوت است. در واقع اخباری که بدست افراد عادی جامعه می رسد از فیلتر نخبگان رسانه ای و حکومتی رد شده و علاوه بر حذف برخی خبرها و بزرگ نمایی یا کم اهمیت جلوه دادن خبرهای دیگر، برخی خبرهای چالش برانگیز نیز بزک شده و با ظاهری متفاوت برای مخاطبان از همه جا بی خبر سرو می شود. البته دسترسی به اینترنت و دنیای تبادلات آزاد اطلاعاتی تا حدودی این مشکل را مرتفع کرده است.
رسانه ها در تلاش است که به مخاطبان القا کند که احمق بودن، بی پروایی بی ادبانه و بی ملاحظگی بسیار هم مطلوب و دوست داشتنی است. به همین دلیل است که سریال های تلویزیونی، فیلم ها، دنباله ها و خبرهای متعددی در طول روز از رسانه ها پخش می شود. در واقع تنها هدف رسانه ها از این کار خلق هنر و بدیع سازی نیست بلکه در بسیاری از موارد، تنها هدف رسانه در منحرف کردن اذهان عمومی از مشکلات و مسائل مهم تر اجتماعی، سیاسی،اقصادی و فرهنگی خلاصه می شود.
هدف از این استراتژی این است که مخاطبان به خاطر مشکلات محلی و جهانی خود را سرزنش کنند. مردم خود را به خاطر جنگ هایی که باعث و بانی شروع آن دولت ها بوده اند سرزنش کرده و بدین ترتیب سعی می کنند در حل آن مشکل (ظاهراً) مشارکت کنند. در سال ۲۰۱۴ تصویری از یک پسربچه که بین قبر پدر و مادرش خوابیده بود در رسانه های اجتماعی رد و بدل شد که گفته می شد در یک منطقه جنگی گرفته شده است. در واقع این تصویر بخشی از یک پروژه عکاسی برای نشان دادن علاقه به بستگان بود. کسی که این عکس را گرفته و مسئول پروژه تبلیغاتی مربوط به آن بود از این تفسیرهای احساسی و زودباورانه شگفت زده شده بود.
رسانه ها همواره سعی می کنند که همه چیز را در مورد همه افراد جامعه بدانند اما اغلب از این نیز فراتر می روند. در سال ۲۰۰۵ مشخص شد که یک رسانه بریتانیایی به استراق سمع تماس های سلبریتی ها، سیاستمداران و حتی برخی از اعضای خانواده سلطنتی دست زده است. چنین شرایطی در مورد رسانه های غیرمستقل و حکومتی بسیار بدتر است. در واقع از اطلاعاتی که بدین طریق بدست می آید برای تولید برنامه های خاص استفاده می شود تا تعداد بینندگان به شدت افزایش پیدا کند.
کودکان امروز در کنار تربیت خانوادگی و مدرسهای، به تربیت رسانهای نیاز دارند؛ این نکتهای است که مناقشهای در آن نیست. برنامههای تلویزیون، سینما و حتی رادیو، علاوه بر پر کردن اوقات فراغت و سرگرمی بر رفتار و رشد فکری کودکان هم اثر دارد. برنامهسازی برای کودکان در گستره جهان و با شرایط بومی و فرهنگی خاص، نیازمند تحقیقات گستردهای است که برنامهسازان و سیاستگذاران برنامههای کودک آن را در نظر میگیرند. تولیدات تلویزیون نقش مهمتری در میان دیگر رسانهها از نظر تاثیرگذاری دارد. اهمیت رسانه تلویزیون و تاثیر آن بر مخاطب، در بزرگسالان دارای ویژگیهای مشخصی است اما وقتی به سن کودکی و نوجوانی میرسیم، تولیدات باید مولفههای دیگری را در خود داشته باشند که علاوه بر سرگرمی و شادی و نشاط، در شکلدهی به شخصیت مخاطبان کوچک خود هم سهمی بر عهده بگیرند. روشن است که تاثیرگذاری رسانهها در تولیدات خاص کودکان و نوجوانان دوچندان است. آنچه در تلویزیون به کودک نشان داده میشود، در حد معادلات ذهنی یک کودک است و او در برداشت از چنین برنامههایی، بسیار حساس و آسیبپذیر است. سرگرمی یکی از اهداف بیشتر برنامههای کودک و نوجوان است اما عنصر آموزش، آن هم زیرپوستی و غیرمستقیم، وظیفهای مورد اتفاق کارشناسان این حوزه است. ماندن در سطح و کافی دانستن یکسری شعارهای تربیتی بدون بهرهگیری از جاذبهها و عناصر شکلدهنده کارتون یا سریال، کودکان را از دریافتهای عمیق محروم ساخته است. این روزها پیامهای تربیتی را مجریان برنامههای کودک به طور مستقیم بیان میکنند و اگر نوآوری هم در کار باشد، تنها در حد تکیهکلامهای یک عروسک یا همخوانی یک ترانه است. این در حالی است که مشاوران آموزشی و روانشناسان کودک معتقدند سرگرمی و آموزش باید به طور توامان مورد توجه برنامهسازان قرار گیرد. برنامه موفق برای کودک و نوجوان، علاوه بر سرگرمی و ایجاد نشاط و شادی در مخاطب، ارزشهای اخلاقی را آموزش داده و از همه مهمتر، راه حل و فصل مسائلی را که بچهها در دوران کودکی با آن مواجه میشوند، نشان میدهد. تاکید بر نقش والدین در زندگی کودک، بخشی دیگر از آموختههای این برنامههاست. اینکه تصویر پدر تنها با کار مشقتبار بیرون خانه و تصویر مادر، چهرهای اندوهگین و مضطرب برای آینده کودک نشان داده شود، برای کودکان امروز حتماً قابل لمس و پذیرش نیست. سالها و سالها کودکان ما الفبا را در کتابهای درسی با چنین رویکردهایی آموختند: «بابا نان داد»، «غذای لذیذ»، «خانواده هاشمی» و... به نظر میرسد در بسیاری از تولیدات تلویزیونی خاص کودکان حلقههای گمشدهای وجود دارد. در مثال ما روشنبینی اجتماعی و ظرافت هنری دو حلقه مفقودهاند.
قسمت اول
چنانچه هویداست و همه می دانند، قرن بیست و یکم، قرن سرعت انتقالات است. این انتقالات در همه عرصه های زندگی محسوس بوده که آناً ما شاهد آنیم.
یکی از این انتقال های سریع اطلاعات و داده ها اعم از تصویری، صوتی، نوشتاری و امثال اینها از طریق رسانه معمول در جهان مانند رادیو، تلویزیون، شبکه عنکبوتی نت، شبکه های ساخته شده در این فضای مجازی است.
که هر کدام این بالنوبه اثرات مثبت و منفی از خود بجا گذاشته است؛ که در این مقاله به برخی از این آثار نیک و بد پرداخته شده اینک جوانب مثبت ومنفی آنرا به بررسی میگیریم.
چنانچه می دانیم قرن بیست و یکم، در حقیقت حرکت ازجامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی است. هر جامعه ای که دارای اطلاعات بیشتری باشد، پیشرفت برای آن جامعه متصور خواهد بود.
در این جاست که اطلاعات، دانش و آگاهی، اساسی ترین دارایی انسان ها، ملت ها و جوامع بشمار می آید. اطلاعات، یک کالای راهبردی واستراتژیک محسوب گشته و از شاخص های اصلی توسعه یافتگی درمیان ملت ها و جوامع است. به همین دلیل مفهوم جابجایی در قدرت و جایگزینی دانایی به جای ثروت های مادی و فیزیکی امر پذیرفته شده قرن آینده است.
از مهمترین ابزارهای امروزی دانایی، رسانه ها هستند. زندگی در دنیای امروز بدون رسانه قابل تصور نیست. لذا نمی توان نقش رسانه های جمعی و خصوصاً رادیو، تلویزیون و انترنت را درزندگی امروزی نادیده گرفت، بلکه باید به دنبال فرهنگ سازی بود.
رسانه ها، بویژه رادیود و تلویزیون،
تغییرات مهمی را درسیاست، تعلیم و تربیت، بازاریابی، اخبار، فرهنگ توده،
زندگی اجتماعی و خانوادگی ایجاد کرده است. امروزه استفاده از انواع رسانه
چون رادیو، تلوزیون، کمپیوتر، تلفن همراه و … جزء انکار ناپذیری ازفعالیت
های روزانه افراد است و به عنوان منبعی از اخبار باور کردنی، اطلاعات و
تعلیمات مهم، آگاهی های دقیق اجتماعی، و برخی سرگرمی های لذتبخش پذیرفته
شده است.
رسانه ها عمدتاً در جوامع وظایف آتی الذکر را انجام می دهند:
الف) وظایف خبری و آموزشی
ب) وظایف راهنمایی و رهبری
ج) وظایف تفریحی و تبلیغی
د) وظایف سازمان یافته سیاسی
اثرات این رسانه ها نه تنها بر بزرگسالان بوده، بلکه کودکان ما امروزه در کنارتربیت خانوادگی و تربیت مکتبی و مدرسه ای، ازتربیت رسانه ای نیز برخوردارند؛ تا آن جا که برخی جامعه شناسان از تلویزیون به عنوان نیمه دوم والدین یاد می کند و بدون شک منظور آنها از این تعبیر، این نکته بوده است که کودکان ما امروز، اوقات به مراتب بیشتری را در مقابل تلویزیون می گذرانند تا با والدینشان. ازاین دیدگاه ،شاید مناسب تر باشد تا از والدین به عنوان چهارمین یا حتی پنجمین قسمت والدین کودک یاد کنیم و نقش موثر و حاضر و نافذ تلویزیون، دیسک و صفحات موسیقی، رادیو و سینما را در اولویت قراردهیم.
این موضوع از دیرباز، توجه اندیشمندان حوزه های گوناگون علوم انسانی را به خود جلب کرده و موجب قلم فرسایی این اندیشمندان شده، مسئله رابطه تلویزیون با کودک و نوجوان است.
ذکرنکته فوق زنگ خطری را برای خانواده ها و نهادهای آموزشی و تربیتی بصدا درآورده است و این زنگ خطر را دانشمندان درحدود یک دهه است که به گوش جهانیان رسانده اند و از رسانه های تصویری به عنوانی ابزاری نام می برد که باعث زوال دوران کودکی می شود و دانشمندان نیز معتقد اند تلویزیون، دیواره های حایل میان جهان کودک و دنیای بزرگسال را از میان برداشته است. البته نگاه این دانشمندان نگاهی انتقاد آمیز است.
تلاش داریم تا برخی از تأثیرات مثبت و منفی تلویزیون بر کودکان و نوجوانان از جمله پرکردن اوقات فراغت، جامعه پذیری، یادگیری، اختلال در فعالیت های کودکان، و نیز تأثیر فیلم های مربوط به بزرگ سالان بر کودکان، و تأثیر آگهی های تلویزیونی و خشونت را مورد بررسی قرار داده و در پایان، راه کارهایی برای به حداقل رساندن کارکردهای منفی آن ارایه نمایم.
امروزه شاهد آنیم که صنعت همچنان بر تعداد و تنوع تولیدات خود می افزاید و بدون وقفه، یکی یکی آنها را به دست انسان ها می سپارد و از دور، به نظاره عملکرد انسان ها با این تازه واردها می نشیند.
تلویزیون پدیده ای است عجیب که چندی است وارد زندگی انسان ها شده و به گونه ای معجزه آسا تقریباً همه خانه ها را اشغال کرده است چنان که توجه بیشتر اندیشمندان را به خود معطوف داشته است. به همین دلیل، گروهی از پژوهشگران آن را وسیله ای برای نابودی جامعه انسانی می دانند. در مقابل، گروهی دیگر آن را وسیله ای برای سرعت بخشیدن و بالا بردن توانمندی بشر محسوب می دارند.
اولین کارکرد رسانه ارائه اخبار و اطلاعات به عموم است، که این دلیل آن است که چرا گاهی عصر حاضر عصر اطلاعات نامیده می شود. مردم برای دلایل متعددی به اخبار و اطلاعات نیاز دارند، از طرفی می تواند سبب معاشرت شود و از طرفی دیگر برای سوق دهی اذهان عمومی به کاربرده می شود. سرگرمی یکی دیگر از کاربردهای رسانه است که بیشتر به خاطر مشغول کردن اذهان عمومی در این دوره محیا است. آگاهی مردم از حقوق شان، تعهدات اخلاقی، اجتماعی و مذهبی کاربرد مهم دیگری از رسانه است که نیازی به تاکید ندارد.
در عصر حاضر جهانی شدن، اکثریت مردم جامعه به اطلاعات و ارتباطات برای به روز بودن و انجام فعالیت های روزانه مثل کار، سرگرمی، مراقبت های بهداشتی، آموزش، اجتماعی شدن، سفر کردن و هر کار دیگری که باید انجام دهیم، وابسته هستند. یک شهروند عادی شهری وقتی صبح از خواب بیدار می شود اخبار تلویزیون و روزنامه ها را بررسی می کند، به محل کار خود می رود، چند تماس تلفنی برقرار می کند، با خانواده خود برای یک وعده غذایی بیرون می رود و بر اساس اطلاعاتی که از همکاران، تلویزیون، فامیل، گزارش های اقتصادی و غیره دریافت می کند،تصمیمش را اتخاذ می کند. ما باید از این واقعیت آگاه باشیم که اکثر تصمیمات، اعتقادات و ارزش های ما بر اساس پیش فرض ها و تجربه ما از حقایق است. در محل کار معمولا ما می دانیم بر اساس دانش و تجربه، چه کاری را باید انجام دهیم، اگرچه در زندگی روزمره مان و کارهای خانه بیشتر به رسانه ها و در جریان اخبار قرار گرفتن و اینکه چه چیزهایی اهمیت دارند و باید از آنها آگاهی داشته باشیم، مشغول هستیم.
ما اعتمادمان را در اختیار رسانه به عنوان یک قدرت قرار داده ایم که اخبار، سرگرمی و آموزش را در اختیار ما قرار می دهد. اگرچه تاثیر رسانه ها بر فرزندان، نوجوانان و جامعه ما آنقدر زیاد است که باید با چگونگی آن آشنا شویم. رسانه ها از طریق تبلیغات آنچه عرضه می کنند و ما هر لحظه در جریان آنها قرار می گیریم، میلیون ها دلار سرمایه کسب می کنند.
ما آنچه را که از طریق رسانه به ما گفته می شود می خریم. پس از مشاهده هزاران تبلیغ آنچه خرید می کنیم بر اساس آنچه در تلویزیون، روزنامه ها و مجلات دیده ایم، انتخاب می شود. اینها تاثیرات رسانه است به خصوص در نوجوانان، آنها هر آنچه در تلویزیون می بینند می خرند، و بر اساس تبلیغات و مُد های روز که در رسانه به نمایش گذاشته می شود خرید می کنند.
آثار مثبت و منفی ناشی از کمپین های تبلیغاتی رسانه ها بر روی جوانان جامعه ما وجود دارد. برای مثال از آثار مثبت، اگر مسابقه آموزشی نشان داده شود که بین دوستان شما و در جامعه محبوبیت به دست آورد، شما به وسیله تماشای این مسابقات بیشتر تحریک و به انجام فعالیت وا داشته خواهید شد. این فعالیت ها برای جامعه مفید هستند و فعالیت های ادبی را بین جوانان ارتقاء می دهند. اگرچه از آثار منفی می توان به حمل سلاح و مهمات توسط ستاره مشهور سینما در فیلم ها و تاثیر آن بر جوانان اشاره کرد، که این امر سبب نوعی تقلید و الگوبرداری و تاثیر پذیری در نوجوانان در زندگی واقعی شان خواهد شد. اغلب هنگامی که تلویزیون و یا یک فیلم اکشن تماشا می کنیم، تصاویر خشونت آمیز و صحنه آسیب دیدن مردم توسط یکدیگر را می بینیم. مشکلی که در این زمینه وجود دارد آن است که دیدن این صحنه ها بارها و بارها توسط فرزندان ما می تواند آسیب زا باشد. فرزندان ما که شخصیت و باورهایشان در حال شکل گیری است ممکن است با دیدن این صحنه ها پرخاشگر شوند و یا قدرت تفکیک بین واقعیت و تخیل را از دست بدهند. مشکل دیگر آن است که جنگ واقعی توسط رسانه ها به عنوان سرگرمی نمایش داده می شود، ما باید به فرزندان و نوجوانان خود بیاموزیم که جنگ واقعی یک سرگرمی نیست و برد و باخت در آن مثل برد و باخت در یک بازی ویدئویی نیست، بلکه در جنگ واقعی همه بازنده هستند.
نوجوانان و جوانان در دوره ای از زندگی هستند که می خواهند توسط هم سن و سالان خود پذیرفته شوند و به نوعی دیده شوند، دوست دارند موفق باشند و دوست داشته شوند. رسانه نمای ایده آلی از یک مرد و یا زن با تمام عناصر موفقیت را به تصویر می کشد که شما آنرا در فیلم های تلوزیونی تماشا می کنید. این یک روش ناخود آگاه است که رسانه شما را وادار می کند برای رسیدن به موفقیت و شخصیت ایده ال تلوزیونی از مارک و محصول خاصی خریداری نمایید. تاثیر منفی دیگر بر نوجوانان، مخصوصا در امریکا که در سال های اخیر چشمگیر شده است، معضل چاقی است. میلیون ها نفر در امریکا با چاقی دست و پنجه نرم می کنند، اما همزمان در معرض هزاران تبلیغ و محصول نادرست قرار می گیرند در حالی که تصویر شخصیت ایده ال به آنها می گوید که لاغر و سالم باشند.
رسانه تاثیر بسزایی بر شکل گیری اذهان عمومی یک جامعه دارد. رسانه می تواند بر اساس اینکه چه محصولی را ارائه می دهد، اذهان عمومی را شکل داده و جهت دهی کند.
در این مقاله، سعی شده است رابطه تلویزیون و کودک و برخی از جنبه های تأثیرگذار تلویزیون بر کودک مورد بررسی قرار گیرد و در پایان، اشاره ای کوتاه بر چشم انداز تلویزیون و کودک داشته باشد.
وقتی درباره تأثیر تلویزیون بر کودک سخن می گوییم، در واقع نظری دو بعدی را بیان می کنیم به این معنا که مطلبی را درباره تلویزیون و مطلبی را درباره کودک بیان کرده ایم. بنابراین، لازم است هم قابلیت های کلی تلویزیون مورد نظر قرار گیرند و هم قابلیت های کلی کودک.
قابلیت های تلویزیون و برنامه های آن بالای کودکان و نوجوانان بیشتر است، برخی از تأثیرات مثبت و منفی تلویزیون بر کودکان و نوجوانان از جمله پرکردن اوقات فراغت، جامعه پذیری، یادگیری و خشونت را مورد بررسی قرار دهیم.
کسی نمی تواند مدعی شود که تلویزیون برای کودکان صرفاً خوب یا بد است. برای برخی کودکان در برخی شرایط، برخی برنامه های تلویزیونی زیان بخش است، برای سایر کودکان در همان شرایط یا برای همان کودکان در شرایط دیگر، تلویزیون می تواند سودمند باشد. برای بیشتر کودکان در اغلب شرایط، بیشتر برنامه های تلویزیون خنثاست و زیان و یا سود خاصی ندارد زیرا تلویزیون هم مثل دیگر مصنوعات بشری کارکردهای سه گانه در دو بُعد آشکار و نهان دارد:
کارکردهای مثبت (پنهان و آشکار)
کارکردهای منفی (پنهان و آشکار)
کارکردهای خنثی (پنهان و آشکار)
با توجه به این تقسیم بندی، تلویزیون نه صرفاً عاملی است که زندگی طبیعی انسان ها را به خطر اندازد و نه وسیله ای است مطلقاً برای پیشبرد اهداف بشر.
تلویزیون از یک سو، رسانه ای است که همه قوای ادراکی انسان (عقل، خیال و وهم) را تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو، یکی از ویژگی های متمایزکننده تلویزیون کیفیت و جذابیت آن است. این ویژگی، جزو جداناشدنی این رسانه است. تمرکز و توجه چشم و گوش را می طلبد، توجه را به حرکت در یک فضای کوچک معطوف می کند. این جعبه جادویی کنار میز غداخوری و یا هر جایی که مناسب تر تشخیص داده شود، قرار داده می شود. استفاده کننده از تلویزیون به بیرون رفتن از خانه و تهیه بلیط نیاز ندارد، بدون آنکه از صندلی خود بلند شود، می تواند با استودیو، صحنه های نمایش و دوربین های خبری در دور دست ها ارتباط دیداری و شنیداری برقرار کند.
همچنین تلویزیون تصاویری پویا به شکل نمادین، همراه با زبان و صدا و موسیقی منتقل می کند. از این رو، کلیه شرایط لازم برای توجه و جذب در این رسانه فراهم آمده است و این ویژگی تلویزیون را به قدرتمندترین رسانه جمعی از سایر رسانه ها متمایز می کند.([1])
بنابراین، از طریق تجربه کردن روش نمادینی که رسانه های گوناگون را از یکدیگر متمایز می کند، کودکان این امکان را به دست می آورند تا آن دسته از مهارت های لازم فکری را کسب کنند که موجب می شود با تأثیر بیشتری از طریق آن رسانه ها یاد بگیرند. یادگیری از طریق رسانه ها، بستگی به پرورش کافی رفتارهای مربوط به مهارت های کلی و نیز مهارت هایی دارد که برای استفاده از رسانه ای خاص به شکل ویژه موردنیاز است. از سوی دیگر، تلویزیون وسیله ای برای بمباران اطلاعات است، و همین دو علت تأثیرات تلویزیون بسیار عمیق و ماندگار است.([2])
چون ذهن انسان در دوران کودکی و نوجوانی کاملا تأثیرپذیر است و به راحتی شرطی می شود لذا تاثیر رسانه ها و بازی های الکترونیک (گیم) فوق العاده بالایش مؤثر تمام می شود و بنحو بدان عادت می گیرد.
اولین تجربه مستقیم انسان با تلویزیون و سایر رسانه ها، عموماً پس از دو یا سه سالگی شروع می شود ابتدا به صورت تقلیدی، بعد به صورت اختیاری و در نهایت، در چهار سالگی انتخابگر می شود.
در سن ۶ یا 7 سالگی، کودک معمولا با تمامی رسانه های سمعی و بصری آشنا می شود و دل بستگی و ارجحیتی قوی در مورد برنامه های تلویزیونی در وی ایجاد می گردد.
برخی از عواملی که موجب می شوند توجه کودک دوباره به صفحه تلویزیون برگردد عبارتند از: آشنایی قبلی با صداها یا موسیقی، در صورتی که آنچه اتفاق می افتد از نظر بصری نیز مورد علاقه واقع شود. تغییر بلندی و کوتاهی صدا، صدای بچه ها، جلوه های ویژه صدا، صداهای غیرعادی، خنده، صدای زنانه، موسیقی های گوناگون([3]).
با توجه به نکات فوق الذکر، می توان گفت: مدت قریب ده سال از دوران ارزشمند عمر برای تماشای برنامه های تلویزیونی، (مخصوصا تلویزیون های امروزه که اکثرا برنامه های مبتذل و مستهجن غیر اخلاق را به نشر می رسانند وکلاً ضایع کننده های عمر انسان است). آن هم با ترفند های خاص که صاحبان قدرت، میزان تأثیرگذاری بر کودک را به شدت افزایش می دهند، زمان بسیار زیادی است تا کودک طی این زمان، به آنچه آنها می خواهند، مبدّل گردد.
از آنجا که انسان موجود اجتماعی است و زندگی اجتماعی دارای شاخص ها و نمادهایی است. بدون شناخت نمادهای اجتماعی، نمی توان در اجتماع زیست. در واقع، مقدّمه زندگی اجتماعی، اجتماعی شدن است. تولّد طفل مقارن با اجتماعی شدن اوست. به همان نسبت که کودک رشد می کند، باید همزمان رشد اجتماعی نیز داشته باشد زیرا رشد، پرورش و جامعه پذیری در وجود کودک است. کودکی یعنی: سال هایی که انسان راه و رسم زندگی را می آموزد. اولین جایی که کودک اجتماعی شدن را می آموزد خانواده است([4]).
ولی توان خانواده برای پاسخ گویی به این نیاز بزرگ ناچیز است. گرچه مدرسه در کنار خانواده تا اندازه ای خانواده را در این راه یاری می کند، ولی به دلیل آنکه نیاز کودک فراتر از این حد است، باز هم این کمبود به وضوح مشهود است ولی تلویزیون به خاطر برنامه های فراگیر و متنوّع، بهترین وسیله ای است که می تواند این نیاز کودک را برطرف کند زیرا تلویزیون واسطه ای فراگیر است که در دسترس همه کودکان قرار دارد.
کودکان از طریق تلویزیون، درباره خود، زندگی خود، چگونگی رفتار در شرایط گوناگون، و چگونگی برخورد با مشکلات خانوادگی و شخصی، چیزهای زیادی می آموزند و این اجتماعی شدن از طریق تلویزیون با توجه به ویژگی های تلویزیون و کودک، از هر چیزی نافذتر است([5]).
خلاصه اینکه ما اعتمادمان را در اختیار رسانه به عنوان یک قدرت قرار داده ایم که اخبار، سرگرمی و آموزش را در اختیار ما قرار می دهد. اگرچه تاثیر رسانه ها بر فرزندان، نوجوانان و جامعه ما آنقدر زیاد است که باید با چگونگی آن آشنا شویم. رسانه ها از طریق تبلیغات آنچه عرضه می کنند و ما هر لحظه در جریان آنها قرار می گیریم، میلیون ها دلار سرمایه کسب می کنند. ما آنچه را که از طریق رسانه به ما گفته می شود می خریم. پس از مشاهده هزاران تبلیغ آنچه خرید می کنیم بر اساس آنچه در تلویزیون، رادیو، انترنت، روزنامه ها و مجلات دیده ایم، انتخاب می شود. اینها تاثیرات رسانه است به خصوص در نوجوانان، آنها هر آنچه در تلویزیون می بینند می خرند، و بر اساس تبلیغات و مود های روز که در رسانه به نمایش گذاشته می شود خرید می کنند.
آثار مثبت و منفی ناشی از کمپین های تبلیغاتی رسانه ها بر روی جوانان جامعه ما انکار نا پذیر است. برای مثال از آثار مثبت، اگر مسابقه آموزشی نشان داده شود که بین دوستان شما و در جامعه محبوبیت به دست آورد، شما به وسیله تماشای این مسابقات بیشتر تحریک و به انجام فعالیت وا داشته خواهید شد. این فعالیت ها برای جامعه مفید هستند و فعالیت های ادبی را بین جوانان ارتقاء می دهند.
اما از آثار منفی رسانه ها می توان به موارد نشر صحنه ها و افلام ضد اخلاقی و غیر اخلاقی و موسیقی های مبتذل و خلاف ارزش های دینی و اعتقادی اشاره نمود، همجنان حمل سلاح و مهمات توسط کارگردان های مشهور سینما در فیلم ها و تاثیر آن بر جوانان، و نیز راه های جرایم سازمان یافته و روابط نا مشروع میان جوانان و نوجوانان یاد آوری نمود، که این امر سبب نوعی تقلید و الگوبرداری و تاثیر پذیری در نوجوانان در زندگی واقعی شان خواهد شد.
اغلب هنگامی که تلویزیون و یا یک فیلم اکشن تماشا می کنیم، تصاویر خشونت آمیز و صحنه آسیب دیدن مردم توسط یکدیگر را می بینیم. مشکلی که در این زمینه وجود دارد آن است که دیدن این صحنه ها بارها و بارها توسط فرزندان ما می تواند آسیب زا باشد. فرزندان ما که شخصیت و باورهایشان در حال شکل گیری است ممکن است با دیدن این صحنه ها پرخاشگر شوند و یا قدرت تفکیک بین واقعیت و تخیل را از دست بدهند.
مشکل دیگر آن است که جنگ واقعی توسط رسانه ها به عنوان سرگرمی نمایش داده می شود، ما باید به فرزندان و نوجوانان خود بیاموزیم که جنگ واقعی یک سرگرمی نیست و برد و باخت در آن مثل برد و باخت در یک بازی ویدئویی نیست، بلکه در جنگ واقعی همه بازنده هستند.
نوجوانان و جوانان در دوره ای از زندگی هستند که می خواهند توسط هم سن و سالان خود پذیرفته شوند و به نوعی دیده شوند، دوست دارند موفق باشند و دوست داشته شوند. رسانه نمای ایده آلی از یک مرد و یا زن با تمام عناصر موفقیت را به تصویر می کشد که شما آنرا در فیلم های تلوزیونی تماشا می کنید. این یک روش ناخود آگاه است که رسانه شما را وادار می کند برای رسیدن به موفقیت و شخصیت ایده ال تلوزیونی از مارک و محصول خاصی خریداری نمایید. تاثیر منفی دیگر بر نوجوانان، مخصوصا در در کشور های مستضعف و عقب نگهداشته شده جهان که در سال های اخیر چشمگیر شده است، معضل چاقی است. میلیون ها نفر در در این کشورها با چاقی دست و پنجه نرم می کنند، اما همزمان در معرض هزاران تبلیغ و محصول نادرست قرار می گیرند در حالی که تصویر شخصیت ایده ال به آنها می گوید که لاغر و سالم باشند.
رسانه تاثیر بسزایی بر شکل گیری اذهان عمومی یک جامعه دارد. رسانه می تواند بر اساس اینکه چه محصولی را ارائه می دهد، اذهان عمومی را شکل داده و جهت دهی کند.
تلویزیون به عنوان وسیله ای برای شکل دادن افکار عمومی، با زیر پوشش قرار دادن معضلات اجتماعی و مسایل مربوط به سیاست داخلی و خارجی و همچنین با عرضه برنامه های تفریحی و نمایشی اش، نقش خود را می نمایاند، بدون توجه به نوع برنامه ای که از آن پخش می شود مجله های خبری، موسیقی ها، مسابقه های تلویزیونی، نمایش مجموعه ها و مانند آن.
این وسیله ارتباطی در هر حال، ملزم به ارایه یک پیام ایدیولوژیک است. تعدّد و گوناگونی روش ها و فنونی که به وسیله برنامه سازان به کار گرفته می شود در واقع بیانگر مجموعه ای از اصول و گرایش های ایدیولوژیک حاکم بر تلویزیون و یا به تعبیر دیگر، مبیّن آن وظایف اصلی است که در زمینه ایدیولوژی از سوی طبقه حاکم بر تلویزیون تعیین می شود. این ایدیولوژی منعکس کننده وضع ملّی، فرهنگی و سیاسی خاص هر کشور است([6]).
برای مثال، ایدیولوژی حاکم بر تلویزیون های غرب، سرمایه داری است که آن را به عنوان یک نظام و روش زندگی ارج نهاده است و تمام فعالیت ها، نه تنها تلویزیون، بلکه تمام رسانه ها باید در این زمینه باشند. در تاریخ کشور ها، بارها مشاهده شده که کسانی که حتی کوچک ترین بی توجهی به این ایدیولوژی حاکم داشته اند دچار ورشکستگی شده اند. بنابراین، این یک قانون کلی است.
در کشور ما نیز ایدیولوژی حاکم بر تلویزیون، باید از نظام حاکم اتخاذ شده باشد و جهت گیری آن در راستای تقویت اهداف این نظام باشد. از این رو، متولّیان رسانه ها، بخصوص تلویزیون، لازما در صدد اهداف تعین شده برای شان اند.
آنچه تا اینجا بطور اجمال تذکر رفت تاثیرات کلی رسانه ها بالای فرد وجامعه مخصوصا دوران کودکی و نو جوانی بوده که در واقع مثبت یا منفی بودن اثرات رسانهها مربوط به محتوا و پیامی است که از طریق رسانهها پخش و نشر میشود و نیز تا حدودی بستگی به نحوۀ استفاده و هدفی که کاربر و پیامگیر در نظر گرفته است، دارد.
آنچه امروزه مایه ای پریشانی و نگرانی والدین و صاحبنظران علوم اجتماعی و رفتاری است، نوع پیامها و الگوهای ارائه شده در رسانهها در حکم نهادهای اثرگذار و غیررسمی آموزش است. شکسته شدن مرزهای فرهنگی در انتقال پیام، جریان جامعهپذیری را از شکل متداول آن خارج کرده و گاه موجب بروز شکافهای فرهنگی بین نسلها در جوامع شده است.
که بخودی خود این پیام ها بطور آگاهانه یا بعضا نا آگاهانه از طرف برخی رسانه سبب انحراف کودکان، جوانان و حتی عده از بزرگسالان می گردد.
تبلیغات سیاسی که اکثرا مملو از مبالغات دوغین بوده بالای اذهان عموم تاثیر انداخته مسیر اصلی جامعه ار بصوب دیگر منحرف میسازد.
در شرایط کنونی اثرات منفی رسانهها و مهمتر از همه تلویزیون و انترنت را نمیتوان نادیده گرفت. تلویزیون، امروزه، فراگیرترین رسانه در جامعه بشری است و از نظر نقش و جایگاهی که در خانوادهها دارد، آن را عضوی از خانواده میتوان تلقی کرد. با ورود تلویزیون به خانواده، تغییراتی در شیوه رفتاری افراد خانواده دیده میشود و بیشتر گردهمآییهای شبانه خانواده به دور تلویزیون و برای برنامههای آن است.
بسیاری از صاحبنظران علوم ارتباطات و محققین علوم اجتماعی در تبیین و بررسی جایگاه تلویزیون در خانواده، آن را یکی از اعضای خانواده قلمداد کردهاند که نبودش بلافاصله ملموس و وابستگی دیگر اعضای خانواده به آن کاملا محسوس است. اعضای خانواده ضمن تعامل با هم با تلویزیون نیز تعامل دارند.
این وابستگی بحدیست که رابطه عاطفی روزگار قدیم را از بین برده همه مجالس و هم نشینی ها و قصه های شرین و دلچسپ ایام گذشته بشر جای خویش را به رسانه ها واگذار نموده است.
عوامل گوناگونی موجب آسیب دیدن پیوند عاطفی خانواده میشوند و انسجام آن را به مخاطره میاندازند. یکی از عوامل اثرگذار بر گسستگی انسجام خانواده، گسترش رسانههای جمعی و استفاده افراطی از آنهاست. رسانههای جمعی به دلیل کارکرد متنوع خود و ایجاد تغییرات پیوسته، به تدریج، جای ارتباط بین فردی از نوع چهره به چهره را گرفته و توانستهاند فضای انفرادی را به جای فضای جمعی و اجتماعی خانواده حاکم کنند، به طوری که گسترش تکنیکی رسانههای مدرن الکترونیکی، ارتباط مستقیمی با فردگرایی و دوری از گروه را دارد.
در این مسیر، تعامل فرد با رسانه الکترونیکی و غیر احساسی شکل میگیرد و به دلیل برتری تکنولوژیکی و غلبه فنی ابزارهای رسانهای، نوعی انفعال شخصیتی و فرهنگی در فرد ایجاد میشود. نتیجه این میشود که افراد خانواده به جای گفتوگوی صمیمی با یکدیگر، با تلویریون – به عنوان رسانهای همگرا که ساختارها و کارکردهای دیگر رسانهها را در خود تلفیق کرده است – ارتباط برقرار میکنند؛ ارتباطی که بار عاطفی و احساسی ندارد. بدین ترتیب امروزه، به جای کانون گرم خانواده، اعضای خانواده هر شب گرداگرد اجاق سرد تلویزیون جمع میشوند.
حتی با آمدن انترنت –مخصوصا در این دو دهه اخیر در کشور ما و آن هم استفاده در تلفن های همراه هوشمند- اکثرا شیرازه مجالس از هم گسیخته و هر عضو خانواده در یک کنار مصروف تلفن و انترنت است.
بسیاری از صاحبنظران اعتقاد دارند تلویزیون و انترنت به کانون توجه خانواده تبدیل شده است و با پیریزی روابط موازی در خانواده از تعامل سازنده و تجربه عواطف خانوادگی جلوگیری میکند.
این آسیب در دو نوع ارتباط، بیشتر خود را نشان میدهد: یکی، ارتباط بین فرزندان و والدین و دیگری، ارتباط بین زن و شوهر. نتایج پژوهشها نشان میدهند که هر اندازه ارتباط میان فرزندان و والدین و همچنین ارتباط میان همسران کاهش یابد، فاصله عاطفی و هیجانی و همچنین فاصله شناختی و فهم بیناذهنی میان اعضای نظام خانواده بیشتر میشود.
امروزه در بیشتر جوامع، خانواده و تلویزیون جداییناپذیرند. آمارهای رسمی و غیر رسمی نشان میدهند که میزان مشاهده تلویزیون و استفاده از اینترنت در خانوادهها، چشمگیر و قابل ملاحظه است.
این میزان میتواند سبب کاهش فضای گفتوگو میان اعضای خانواده شود. این روند به افزایش فردگرایی و کاهش جمعگرایی منجر خواهد شد که عامل مهمی در آسیب دیدن انسجام خانواده و حتی جامعه قلمداد میشود.
تلاش کشور های پیشرفته صنعتی و اقتصادی جهان اینست تا در جوامع عقب نگهداشته شده و به اصطلاح خود شان جهان سوم نوعی مصروفیت بدون ثمره و یا صیاع وقت را طوری رایج سازند تا این ملت ها مصروف این و آن بوده و نتوانند به رفاه زندگی دست یافته و آرام زیست نمایند.
که در نتیجه چنین مشغولیت های بیجا آنها از مواهب و منابع ایشان بهره برده و ایشانرا همانند برده ها استثمار نموده و از ایشان به نفع خویش بهره کشی نمایند.
تا بدین سبب از یکسو به هداف سیاسی و اقتصادی از قبل تعین شده خویش برسند و از سوی دیگر این ملت ها را اغفال سازند.
برای دست آوردن این نوع اهداف بهترین حربه و وسیله همانا تلویزیون و انترنت که صادرات خودشان می باشد. چون ملت ها را مصروف آن ساخته و خودشان بخوبی به تمام برنامه های علمی و صنعتی و رشد اقتصاد رسیدگی نموده و دیگران را مصروف تلویزیون و انترنت سازند.
از جمله اثرات ناگوار رسانه ها یکی هم تربیت گیری نادرست اطفال و نو جوانان و حتی جوانان از آن است. چون رسانه نا خواسته نو جوانان و جوانان را بسوی اجتماعی شدن می کشاند که ایام کودکی و نو جوانی زود از آن متاثر می گردد. بدین ترتیب، این امر در حیات اجتماعی کودک مرحله مهمی محسوب میشود و در این روند مکتب، مدرسه و رسانههای جمعی به ویژه تلویزیون، همکار و در عین حال رقیبهای اساسی تلقی میشوند. زندگی در جهان صنعتی، والدین را چنان در تنگنا قرار داده است که آنان، آگاه یا ناآگاه، وظایف آموزشی و تربیتی خود را به نهادهای رسمی و غیررسمی آموزشی از جمله رسانهها سپردهاند.
آنچه امروزه دغدغه والدین و صاحبنظران علوم اجتماعی و رفتاری است، نوع پیامها و الگوهای ارائه شده در رسانهها در حکم نهادهای اثرگذار و غیررسمی آموزش است. شکسته شدن مرزهای فرهنگی و بعضا اخلاقی در انتقال پیام، جریان جامعهپذیری را از شکل متداول آن خارج کرده و گاه موجب بروز شکافهای فرهنگی بین نسلها در جوامع شده است و سبب انحرافات اخلاقی و اجتماعی گردیده است.
آنچه در جهان معاصر، جریان جامعهپذیری و شکلگیری رگههای شخصیتی کودکان را تحت تأثیر قرار داده، تحول شگرف رخ داده در شیوهها و الگوهای تربیتی که به طور گستردهای شیوههای فرزندپروری را دگرگون کرده است. این تحول بر نهادهای آموزشی نیز اثرگذاشته و محتوا و قالب آموزش و تربیت را متحول کرده است. تلویزیون نیز، به تبع این دگرگونی، روشها و راهبردهای جدیدی برای برقراری ارتباط با مخاطبان خود به ویژه کودکان در پیش گرفته است و الگوهای برنامهسازی متأثر از این روند، تغییرات چشمگیری کردهاند.
در نظریههای علمی جدید، ذهن کودک و نو جوان همچون لوح سفیدی تلقی نمیشود که هر چیزی را بتوان بر آن نوشت یا حک کرد، بلکه ذهن کودک، در برخورد با درونشدهای محیطی، به صورت فعال عمل میکند و این اطلاعات را با استفاده از ابزارهای خاص خود گزینش و تفسیر میکند. تلویزیون، رسانهای فراگیر و اثرگذار به شمار میآید. بنابراین، با توجه به کارکردهای آموزشی و تربیتی خود میتواند نه به عنوان رقیب، بلکه به عنوان نهادی یاریگر والدین باشد و به تبع آن، خانواده را به سوی به کارگیری دیدگاههای علمی هدایت کند.
اثرات ناگوار و منفی رسانه ها، علاوه بر آثار منفی اجتماعی که در حال و آینده ممکن است نشان دهد، به تکوین شخصیتی ناسالم در کودکان و نوجوانان کمک میکند.
چون رسانه ها اکثرا اطلاعات نا همگون و نا همآهنگ را به نشر می سپارد لذا ناهماهنگی الگوهای تربیتی مورد تأیید نهادهای مسئول، مثل خانواده، مدرسه، مکتب، گروهها و نهادهای اجتماعی، رسانهها و حتی پدر و مادر، گاه مجموعه متعارضی از مفاهیم و هنجارها را به کودکان و نوجوانان ارائه میدهند. این امر به خودی خود، پیآمدهای جبرانناپذیری در سازگاری اجتماعی و روانی فرد دارد.
با توجه به موارد پیشگفته، پرسش مهم این است که آیا رسانهها همواره آثار و پیامدهای مثبتی در این گستره بر جای میگذارند؟ پاسخ به این پرسش واضح است که قطعاً نه.
مبانی نظری رابطه رسانه، جامعه و خانواده، بر نقش مثبت رسانهها تأکید دارد، اما در عمل، نتایج تحقیقات بیشمار در مورد بازنمایی خانواده، خشونت رسانهای، ترویج مصرفگرایی، سکس و…، نقش منفی آنها را برجستهتر منعکس میکند.
با اینحال، باید همواره بر این اصل پافشاری کرد که تلویزیون یکی از رسانههای مؤثر در تغییر نگرش است و نقش مؤثری در تغییر دیدگاه والدین دارد.
اثر متقاعدکنندگی پیامهای تلویزیونی به روشنی تأیید شده است. اصولاً رسانهها از طریق ارائه مسئله، موضوعهای متعددی را در کانون توجه مخاطبان خود قرار میدهند و از این طریق، سبب مطرح شدن آن موضوع و کسب اعتبار اجتماعی برای آن میشوند. که بعضا یا اکثرا تاثیرات منفی آنرا همه می بینیم.
وقتی موضوعی از رسانه پرقدرتی چون تلویزیون پخش میشود، آن مسئله، پدیدهای اجتماعی تلقی میشود و نظر رسانه نیز در قالب قبول یا طرد آن پیام مطرح میشود. بنابراین، مخاطب دیگر نمیتواند بیاعتنا و منفعل باشد، بلکه باید نظر خود را با رسانه هماهنگ کند یا اینکه در برابر آن قرار گیرد. این چالش، انگیزه لازم برای جستوجوی اطلاعات بیشتر و دستیابی به تعادل را فراهم میکند و در نهایت، به تغییر نگرش میانجامد. بنابراین، ناگفته پیداست که تلویزیون میتواند در قالب برنامههای مختلف، نگرشهای سنتی و دیرینه والدین را نسبت به راه بردهای تربیتی و الگوهای فرزند پروری را تغییر دهد که این خود نوعی تاثیر منفی رسانه بر روند تربیتی یا بعباره دیگر دو تربیتی اطفال و نو جوانان را به بار می آورد.
منابع:
[1] – ویلبر شرام جک لایل و ادوین بی پارکر تلویزیون در زندگی کودکان، ترجمه: محمود حقیقت کاشانی- تهران، مرکز تحقیقات و مطالعات و سنجش برنامه ای صدا وسیما ۱۳۷۷ ص ۵.
[2] – اقتباس از امه دور، تلویزیون و کودکان رسانه ای خاص برای مخاطبان خاص، ترجمه علی رستمی- تهران، سروش ۱۳۷۴ ص ۱۵۲.
[3] – سدریک کالینگفورد، کودکان و تلویزیون، ترجمه: وازگن سرکیسیان، تهران – سروش ۱۳۸۰ ص ۵۶ـ۶۶.
[4] – بروس کوین، مبانی جامعه شناسی، ترجمه :غلام عباس توسلی و رضا فضل، تهران – سمت ۱۳۸۲ ص ۱۷۳.
[5] – همان اثر، ص 174. و حسین بستان، اسلام و جامعه شناسی خانواده، قم- پژوهشکده حوزه و دانشگاه ۱۳۸۳ ص ۸۳.
[6] – اثرات رفتای تلویزیون بر کودکان و نوجوانان، ترجمه و تلخیص: سعید آذری، مجله پژوهش و سنجش شماره ۱۵و۱۶ خزان و زمستان ۱۳۷۷ ص ۷۷.
[7] – رفیق سکرّی، درآمدی بر افکار عمومی، تبلیغ و آوازهگری، ترجمه: حسین کرمی، همراه، 1370، فصل 7 ص 23.
مقدمه :
جهان،
با ورود به عصر رسانه ها و شکل گیرى جامعه اطلاعاتى، دوران جدیدى را
آغاز کرده است. درنظام نوین جهانى، در عصر رسانه ها زندگی می کنیم؛ عصری
که در آن رسانه های گروهی جزء جدایی ناپذیر زندگی ما هستند. آنچه که رسانه
ها به عنوان اطلاعات به ما انتقال می دهند، به اشکال مختلف در نحوه زندگی،
اندیشه و احساسات ما و حتی فرزندان ماتعیین کننده است.در این میان سیاست
های رسانه ای نقش تعیین کننده ای در توسعه فرهنگی کشورها دارند.رسانه ها با
اتخاذ سیاست های متفاوت ارتباطی، توسعه فرهنگی کشورها را تسهیل و تسریع می
کنند. کارکرد رسانه ها در عصر ارتباطات ، بی شک در همه ابعاد زندگی
اجتماعی و فرهنگی جوامع بشری انکارناپذیر است.امروزه جامعه ای توسعه یافته
تلقی می شود که بتواند در کنار توسعه شاخص های همچون اجتماعی واقتصادی
مانند درآمد سرانه ، توزیع ناخالص ملی و نرخ مرگ و میر بر معیار آموزش و
اطلاعات و در حقیقت عنصر دانایی اجتماعی تاکید کند
در چنین جامعه ای ، وسایل نوین ارتباط جمعی با تولید و توزیع مطلوب
اطلاعات، نقش زیادی در بالا بردن آگاهی های گوناگون و ضروری به عهده می
گیرند و جامعه را در نیل به تعالی و ترقی همه جانبه یاری می کنند. حال این
رسانه ها هستند که با اتخاذ سیاست های پویای اجتماعی و ترکیب آن با سیاست
های فرهنگ گرا می توانند عامل آمیختگی ، توازن و پیوند دادن به باورهای
اصیل اعتقادی و سنت های بارور جامعه باشند و با گسترش تصریح آفرینندگی و
افزایش رشد فرهنگی به توسعه همه جانبه کشورها کمک کرده و باعث پویایی افکار
شوند
تعریف فرهنگ :
کلمه فرهنگ مرکب از دو جزء "فر" و " هنگ" ،به معنی "کشیدن" ونیز"تعلیم و تربیت"
است.در زبان انگلیسی و فرانسوی به معنای کشت و کار یا پرورش بوده است و در
زبان های رومانیایی و انگلیسی ازآن معنای پرورش، به سازی، تذهیب یا پیشرفت
اجتماعی را استنباط می کردند،اما امروزه فرهنگ از نظر تنوع و وسعت های
معنانی و سیر تاریخی و برداشت ادبی چنان ابعاد گسترده ای یافته است که دیگر
نمی توان آن را محدود به مفهوم"دانش و تربیت" دانست
عبارت فرهنگ در بُعد عمومی نشأت گرفته از همان اندیشه تایلر است که « فرهنگ را مجموعه ای از توانایی ها، شناخت، باورها، اشیا، فنون،و هنرها، و قوانین می دانند که هر انسانی از جامعه ای که در آن عضو است، دریافت می کند.»
مهمترین ویژگی تمایز بخش حیات انسانی از حیات غیرانسانی فرهنگ است، که دارای عناصری همچون: هنجارها، باورها و ارزشها می باشد. واژه فرهنگ در زبان فارسی از واژه های بسیار کهن است که نه تنها در نخستین متن های نثر فارسی دری ؛ بلکه در نوشته های بازمانده از زمان پهلوی نیز به چشم می خورد. از نظر لغوی، اغلب فرهنگ را به معنی عقل و دانش به کار برده اند؛ اما به معانی مختلف دیگری نیز آمده است که از آن جمله می توان به نیکویی تربیت و پرورش، بزرگی و عظمت، فضیلت و کار، شکوهمندی، حکمت، هنر، معرفت و علم فقه اشاره کرد.[1]
توسعه فرهنگی همان ارج نهادن به افکار ،آداب و رسوم ملی و بومی هر جامعه ای است . توسعه فرهنگی منجربه خود باوری جامعه شده است، و توانائی های بالقوه و خلاق انسان را در زمینه فرهنگی شکوفا می کند؛ و این مسئله خود در شکل گیری و هویت فرهنگی جامعه نقش مهمی را ایفاء می نماید. در واقع ترکیب توسعه و فرهنگ در جامعه و در بخشی از اندیشه های علوم انسانی، به دنبال این است که با توجه به فرایند مدرنیته و مدرنیزاسیون با یک رویکرد درونی و بومی و بهره مندی از پیامدهای موثر بیرونی توسعه، به شناخت عمیق باورها و ارزش های ملی و محلی جامعه خود بپردازد. توسعه فرهنگی در قالب اهمیت دادن به ارزش های محلی و ملی، باید بتواند از طریق برنامه ریزی های فرهنگی و اجتماعی به نیازهای معنوی و مادی افراد جامعه خود پاسخ دهد، تا از این طریق ایده ها ، افکار، و آداب و رسوم ملی – بومی جامعه خود را در قالب ارتباطات نمادین فرهنگی و نشانه های ملی و بومی در عصر حاضر همپای سایر فرهنگ جوامع موثر در جهان اشاعه دهد.
صنعت فرهنگ:
فرهنگ رسانهای از یک طرف با صنعت تولید فرهنگ نیز مواجه است. رسانه با قدرت نفوذپذیری خود، پوسته نهادهای اجتماعی خاصه خانواده را میشکافد و بدون اختیار اعضا، وارد زندگی آنها میگردد و اعماق آن نهادها را به تسخیر درمیآورد. این پیامها باعث تغییر در نگرش آنان میگردد و در صورتی که نتوان مدیریتی بر آن اعمال کرد، آن چنان سطح انتظار انسان را تغییر میدهد که میزان رضایتمندی او را از زندگی، دستخوش تلاطم میکند.
تحت تأثیر بمباران اطلاعاتی از سوی رسانهها، انسان راضی و سعادتمند دیروز به فردی ناراضی امروز تبدیل میشود. فرهنگ رسانهای حتی میتواند با نمایش تضاد عمیق بین جهان واقعی و جهانی که خود تولید کرده، انسان را در خلاء رها سازد. لذا فرهنگ رسانهای در کنار تمام مزیتهایی که دارد، میتواند در ایجاد تغییر در ارزشهای ذهنی مخاطبان، مفهومی تحت عنوان «شی مداری» را بر ذهن گیرندگان خود حاکم نماید و بحران هویت آن را تشدید نماید. رسانههایی که سعی دارند اطلاعات خود را با فشار بر ذهن مخاطب تحمیل نمایند، معمولاً در همان راستا قدم برمیدارند
نقش رسانه در فرهنگ اجتماعی
در جوامع ابتدائی فرهنگ ها زودتر شکل می گیرند و دیرتر هم از بین می روند . گاهی در جوامع کوچک حرف یا حرکت یک فرد عادی و عامی شاید چنان نقشی در زندگی آنان بازی کند که تأثیری طولانی مدت داشته باشد ، این وضع تا زمانی مؤثر است که جوامع کوچک تحت تأثیر جوامع بزرگتر اطراف قرار نگیرند.ضمن آنکه اساساً هرچه جامعه اطلاعاتی و رسانه ای ضعیف باشد ، به همان نسبت تعامل فرهنگ ها هم به کندی صورت می گیرد. به عنوان نمونه در ادوار گذشته فردی برای تبلیغ دیدگاههای خود باید تلاش فراوانی می نمود تا بتواند حداقل بخش کمی از مردم را تحت تأثیر اندیشه های خود قرار دهد.هرچه ابزارتبلیغ بیشتروگسترده تر باشد امکان اشاعه یک تفکریا باورقوت بیشتری می گیرد؛ حال آنکه اگر آن اندیشه ها بتواند تأثیری ملموس بر دیگران بگذارد ، باز برای رد و یا محو آن به همان پروسه اولیه یعنی رسانه قوی نیاز است تا مخالفان دیدگاههای اندیشه ای بتوانند آن را از ذهن مردم بزدایند . البته اگر موضوع و یا اندیشه ای بتواند چند نسل را طی کند ، حذف آن باور سخت و گاه ناممکن است.
اما در جهان امروز که آداب و رسوم و یا باورها و اعتقادات از مهمترین مؤلفه های سازنده فرهنگهای بشری اند ، محو نابود سازی آنها- ظاهراً – براحتی میسر نیست ، با خطر و چالش بزرگی بنام «رسانه » روبروست . تردیدی نیست که آداب و سنن؛ خصوصاً آن شاخه هایی که عامل پیوند و پیوستگی نسل ها و اقوام است پایه های قوی و چند هزار ساله در یک ملت دارند و حتی مردم در برخی از کشورها با پذیرش ادیان جدید کمتر نمادها ، آداب و سنن خود را فراموش می کنند ، بلکه حداقل آن را در جامه تفکر جدید می آرایند و باصطلاح آن را به نوعی استحاله می کنند، نه آنکه کاملاً آن را از یاد ببرند، خصوصاً آدابی که گستره آن چند قوم و ملیت را به طور برابر در بر می گیرد دوام پذیری و استحکام آن بیشتر استو به همین علت زود از بین نمی روند و با گسترش آیین و باوری از خاطره ها زدوده نمی شود، البته این امر تا زمانی به قوت خود باقی است کهملتی برای نگهداری ، دیرپائی و به پائی باورهای پیشینیان همت به خرج داده و نگذارد که داشته های گذشتگان به راحتی فراموش شود ، اما چیزی که در عصر حاضر همین ستونهای محکم و قوی و ملی را دچار تزلزل و خدشه می سازد هجوم بی رویه شیوه ها و آدابی از زندگی است که توسط رسانه هاتی جمعی خصوصاً تلویزیون و روزنامه ها تبلیغ می شود.[2]
نقش و جایگاه رسانههای فرهنگی
گوناگونی مطبوعات و گسترش انتشار نشریات متنوع و متفاوت و به طور کلی جایگاه شایستهء رسانه ها در تنویر افکار و ایجاد فضای مناسب برای گفت و گو و برخورد سالم و سازندهء نظرات و همچنین اهمیتی که رسانه های گروهی در ارتقاء سطح آگاهی و تعالی فرهنگ و دانش عمومی دارند، بی گُمان یکی از مهمترین عوامل توسعهء فرهنگی و از نشانه های پویایی و تحرک هر جامعه است. بدیهی است که توسعهء فرهنگی – به معنای گستردهء آن که در برگیرندهء گشایش و گسترش گفت و گو های فلسفی و فرهنگی و ادبی و هنری است – نه تنها عامل اصلی رشد خودآگاهی جمعی، بلکه زمینه ساز توسعهء سیاسی و اقتصادی و پیشرفت علوم و در واقع نخستین پیش شرط حل بنیادی مسایل و رفع مشکلات فراگیر جامعه است. البته این همه زمانی میسر و متحقق می گردد که از یک سو صاحبان قدرت و دولت، با قانون گرایی و قانون گذاری و سعه صدر به رسانه های گوناگون و نقش آنان در جامعه بنگرند و به ویژه، رسانه های گروهی را نه به مثابهء «دشمنان بالقوه» یا بلندگوی تبلیغاتی نظام حکومتی، بلکه به عنوان رکنی اساسی در کنار و همطراز قوای مقننه و مجریه و قضاییه باور کنند و به رسمیت بشناسند. از سوی دیگر اما ارباب جراید و اهالی قلم نیز باید که به رسالت فرهنگی و مسئولیت خود در اطلاع رسانیِ درست و ترویج تفاهم و تبلیغ تسامح و تقویت حس همبستگی ملی و همزیستی مسالمت آمیز آگاه باشند و جداً از هتک حرمت اشخاص و دروغ پردازی و شایعه پراکنی، و از همه مهمتر، از تبلیغ خشونت بپرهیزند.
این هشدار بی شک در وهلهء اول متوجه رسانه های تصویری فراگیر (صدا و سیما و سینما) و روزنامه ها و نشریه های سرتاسری و با نفوذ است که تأثیر آنی و گستردهء خبرها و گزارش ها و تجزیه و تحلیل ها و پیام های آنان قابل کتمان نیست؛ تأثیری که بنا بر احساس مسئولیت، می تواند سودمند و سازنده باشد و در صورت بی مسئولیتی گردانندگان آن، لاجرم مضّر و مخرّب خواهد بود .
آنچه
اما در این فرایند کمتر مورد توجه و عنایت قرار می گیرد و اغلب از نظرها
دور می ماند، نقش مهم و تأثیر عمیق، ولی آرام و دراز مدت نشریات فرهنگی
مستقل است. این نوع رسانه ها، در گونه ها و رویه های خود، عرصه ای مناسب
برای طرح نظرات و نظریه های متفکران و نویسندگان و هنرمندان و منتقدان است.
اصولاً ویژگی نشریات فرهنگی در آن است که به دور از جار و جنجال های
برخاسته از مسایل زودگذر و سطحی، قادرند از مجرای مباحثی که در حوزهء
اندیشه و فرهنگ و هنر و ادبیات انجام می دهند، به تبیین ماهیت عناصر شکل
دهندهء جامعهء مدنی بپردازند و بی گُمان در نهادینه کردن دستاوردهای برآمده
از توسعه وتکامل جامعه، عهده دار نقشی پُر اهمیتند.
با این همه، نقش و جایگاه رسانه های فرهنگی، آنچنان که باید و شاید، مورد
توجه قرار نمی گیرد. البته بی اعتنایی به رسانه های فرهنگی و نادیده گرفتن
جایگاه مهم آنها، نه تازگی دارد و نه مختص به دنیای مطبوعات در ایران است.
نشریات فرهنگی و ادبی وزین و پُرمحتوا حتی در کشورهایی که در آنها مطالعه
رواج عام دارد و تیراژ روزنامه ها و مجله های رنگارنگ هفتگی سر به میلیون
می گذارد، گسترش چندانی ندارد و دوام و پایداریشان بیشتر بسته به سیاست
گذاری فرهنگی این کشورهاست که به موجب آن حداقل یک سوم از نسخه های این
گونه نشریات تخصصی و فرهنگی را کتابخانه های عمومی و دانشگاه ها و
دبیرستانها و دیگر مؤسسات و نهادهای آموزشی و پرورشی خریدارند و از این
طریق است که نه تنها ادامهء حیات نشریه های فرهنگی تضمین می شود، بلکه
امکان رشد و گسترش آنان نیز فراهم می آید. دلیل این سیاست گذاری نیز بسیار
ساده است؛ زیرا این اعتقاد راسخ و استدلال استوار و جود دارد که چون نشریه
های علمی و فرهنگی، مرجعی موثق و مطمئن برای پژوهشگران و دانشجویان و دانش
آموزان است و از آنجا که انتشار آنها مستلزم دقت و مراقبت بسیار است و به
رغم شمارگان اندک، مدیران و گردانندگان آنها ناگزیرند دشواری های بیشماری
را بپذیرند و متحمل هزینه های هنگفتی شوند، لذا دوراندیشی فرهنگی و منطق
علمی ایجاب می کند که این گونه نشریات مورد پشتیبانی نهادهای آموزشی و
فرهنگی قرار گیرند. البته در جوامع قانونمند، پشتیبانی این نهادها به صورت
انحصاری انجام نمی گیرد، بلکه همهء نشریات فرهنگی را دربرمی گیرد و فقط به
حمایت «نشریات خودی» و آن دسته از نشریات که به گونه ای در خط سیاسی حزب
حاکم یا نظام حکومتی قرار دارند، محدود نمی شود. از سوی دیگر، این پشتیبانی
ها تنها از سوی نهادهای دولتی یا وابسته به دولت صورت نمی پذیرد، بلکه
مؤسسات غیر دولتی، اعم از صاحبان صنایع و مؤسسات اقتصادی و نیز شرکت های
بازرگانی و بنیادهای گوناگون هم در آن سهیم اند.
نقش رسانه در شکل دهی فرهنگ اجتماعی
رسانه ها با تحولاتی که در جنبه های مختلف از بعد فن آوری تجهیزاتی و حجم و روش داشته اند بعنوان حاملان و منتقل کنندگان پیام می تواند در ساخت فرهنگ عمومی باورها و افکار عمومی مؤثر باشند . آنها بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیائی عقیدتی و فرهنگی امکان حضور در همه نقاط جغرافیائی پیدا کرده اند .این بحث مورد قبول و پذیرش همه دست اندرکاران امر فرهنگ است فرهنگ عمومی یک پدیده پویا است و سکون در آن معنا ندارد و هر روز با اختراعات اکتشافات نظریه پردازی و رفتارهایی که در دنیا در ابعاد مختلف شکل می گیرد فرهنگ عمومی پذیرای این رفتارها و پذیرای این تحولات و دگرگونی هاست.
بنابراین کسانی که اثر و تأثیر گذاری بالاتری در این فرهنگ داشته باشند می توانند در شکل دهی فرهنگ عمومی موفق تر باشند.تأثیر در فرهنگ اجتماعی با استفاده از ابزارهائی است که آن ابزارها امکان این تأثیرگذاری را معین می کند مطبوعات به عنوان یکی از این ابزارها و صدا و سیما به عنوان ابزاری دیگر در این راستا مطرح است. و چون نفوذ حضور نحوه بیان و شکل انتقال پیام در رسانه صدا و سیما به طرز ویژه ای است که مخاطب را می تواند با انواع و اقسام شگردها و روش هایی که در آن هست به خود جلب کند این رسانه می تواند در نحوه تغییر دگرگونی در فرهنگ عمومی پرنفوذ ترین و مؤثرترین عامل باشد. ما الآن در شرایطی واقع شده ایم که فرهنگ عمومی بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیائی و عقیدتی دستخوش تغییر و دگرگونی است یعنی عرصه فرهنگ اجتماعی امروز یک عرصه کاملاً رقابتی است و در شناخت این عرصه آنچه اثر را بیشتر می کند این است که از طرفی پیام نگرش و ارزشی به گونه ای به عنوان فرهنگ و آن هم فرهنگ عمومی به مخاطبین ارائه شود که منطبق با نیازهای عموم جامعه باشد. یعنی جامعه نسبت به آن پیام فرهنگ و ارزش احاس نیاز کند. از طرفی وقتی می توانیم موفق باشیم که بتوانیم ان پیام ارزش را به نحو مطمئن و به نحوی که در مخاطب اثر بگذارد منتقل کنیم. برای این که همه این امور به نحو احسن شکل بگیرد می بایست در عرصه ملی دارای اهداف مشخص و معین بوده و منطبق با آن اهداف که اهداف کلان نظام است پیام را انتخاب و بنحو احسن منتقل نمود.
به هر حال صدا وسیما به عنوان یک رسانه بسیار مهم و بعنوان یکی از ابزارهای تأثیر گذاری بر فرهنگ عمومی وقتی مؤثر است که بتواند با مخاطبینش منطبق با نیازهای آنها و با روش های درست و مورد قبول برنامه را ارائه کند. صدا وسیما برای آنکه بتواند مخاطب را خوب بشناسد و بتواند مسائل را خوب به مخاطبین منتقل کند با کمبود امکانات در عرصه تخصص مطالب و تحقیق روبروست. از این رو می بایست با قسمت های علمی تخصصی جامعه ارتباط داشته باشد و صدا وسیما برای اینکه این ارتباط را برقرار نماید در مراکز استانها در تهران و در شبکه ها علی رغم انجام حجم عظیمی از تحقیقات نیازمند به محقق و نیازمند به اهل مطالعه و نیازمند به اهل تخصص است. در بعد فرهنگی سیاسی و اقتصادی رسانه صدا و سیما بعنوان یک ابزار می تواند این تضادها را در درون جامعه ، توسعه و به تعادل برساند.[3]
نسبت رسانه با مهندسی فرهنگی
با توجه به ضرورتهای مطالعه درباره مهندسی فرهنگی و عوامل مؤثر در مسیر مهندسی فرهنگی، در این مقاله جایگاه رسانه صدا و سیما در مهندسی فرهنگی مطالعه می شود. رسانهها ابزار و نهادهای مؤثر در فرهنگ هر جامعه به حساب میآیند و حوزه عمل و فعالیت آنها فرهنگ است. از این رو مستقیم و بیواسطه با فرهنگ پیوند و ارتباط دارند. نتیجه این ارتباط و پیوند برقراری رابطهای متقابل بین رسانه و فرهنگ است. رسانهها بر بستری فعالیت میکنند که از فرهنگ رایج در جامعه ایجاد شده است. بنابراین به شدت از فرهنگ رایج در جامعهای که در آن فعالیت میکنند تأثیر میپذیرند؛ به گونهای که اساساً خارج از چارچوبهای فرهنگی جامعه نمیتوانند عمل نمایند. اما رسانهها فقط تأثیر نمیپذیرند، بلکه بر فرهنگ جامعه تأثیر نیز میگذارند. با توجه به وظایفی که برای رسانهها متصور است، آنها، به ویژه صدا و سیما، تأثیرات قدرتمندی دارند و فرهنگ جامعه را تحت تأثیر خود قرار میدهند. با توجه به این واقعیت باید گفت رابطه و نسبت رسانه و فرهنگ، متقابل و دوسویه است؛ یعنی این دو ضمن آنکه از یکدیگر تأثیر میپذیرند بر یکدیگر تأثیر نیز میگذارند و تأثیر متقابل بر یکدیگر دارند. با وجود این تأثیر متقابل موضوع این مقاله روشن ساختن تأثیرات فرهنگ بر رسانه نیست، بلکه موضوع، بررسی تأثیر رسانه بر فرهنگ است.
رسانه صدا و سیما تأثیر گسترده و عمیقی بر فرهنگ جامعه میگذارد. از این رو در مهندسی فرهنگی، این رسانه جایگاه ویژه و ممتازی دارد. این جایگاه ایجاب میکند تا هم در طراحی و اجرای مهندسی فرهنگی به رسانهها و بهویژه صدا و سیما اهمیت خاصی داده و در جهت تقویت و پشتیبانی مادی و معنوی از آنها گام برداشته شود و هم رسانهها با درک عمیق از جایگاه و توان تأثیرگذاری خود در جهت تحقق اهداف «مهندسی فرهنگی» برنامهریزی کنند و بکوشند از تمامی فرصتها و امکانات موجود در جامعه برای به ثمر نشستن مهندسی فرهنگی بهرهبرداری نمایند.[4]
ضرورت مهندسی فرهنگی
اگر تغییرپذیری فرهنگها را شاخصه و ویژگی فرهنگها بدانیم، نتیجه منطقی آن است که جوامع چارهای جز پذیرفتن تحولات فرهنگی ندارند و باید همواره شاهد دگرگونی و تغییر و تحول در فرهنگ خود باشند. با توجه به تأثیرپذیری فرهنگها از عوامل مختلف و متفاوت، تغییر و تحول فرهنگی میتواند جهتی مثبت یا منفی بیابد. جهت مثبت آن است که تحولات فرهنگی رشد و تکامل فرهنگ یک جامعه را موجب شود و ضمن کمک به حفظ هویت و موجودیت آن جامعه، راههای دستیابی به سعادت را برای مردم آن جامعه هموار سازد. اما جهت منفی آن است که تأثیرپذیری فرهنگ موجب شود تغییراتی در جهت تخریب فرهنگ یک جامعه روی دهد؛ به گونهای که نه تنها راه سعادت، صلاح و رستگاری را مسدود سازد، بلکه با از بین بردن فرهنگ یک جامعه و در نتیجه مضمحل شدن هویت آن جامعه، به فروپاشی و اضمحلال یک جامعه منجر گردد.
آنچه
میتواند جهت مثبت یا منفی تحول فرهنگی را مشخص سازد، عواملی است که در
ایجاد تغییر و تحول در یک فرهنگ مؤثرند. این عوامل متعدد و گوناگون هستند و
از محیط درونی و بیرونی یک جامعه برآمدهاند. از این رو مجموعهای از
عوامل در ایجاد تحول فرهنگی تأثیرگذارند. هر یک از این عوامل بسته به
خاستگاه خود و تأثیراتی که دارد میتواند در ایجاد جهت مثبت یا منفی برای
تحول فرهنگی مؤثر و کارساز باشد. تغییر و تحول فرهنگی امروزه به عنوان یک
واقعیت پذیرفته شده است و نمیتوان و اساساً نباید مانع آن شد. اما
بیتفاوت ماندن در مقابل این تحول و رها کردن آن به حال خود موجب میشود
عواملی که تأثیر مثبت دارند تضعیف شوند و در مقابل عواملی تقویت گردند که
تأثیرات منفی به جا میگذارند و در نتیجه تحول فرهنگی جهتی منفی بیابد. در
حالیکه اگر مسئولانه به تحول فرهنگی نگریسته شود، میتوان با برنامهریزی و
پیگیری تحولات فرهنگی به صورت سازمانیافته و هدفمند جهت مثبتی به تحولات
فرهنگی بخشید. با دقت و بررسی در موضوع تحول فرهنگی میتوان با تقویت
عواملی که تأثیر مثبتی در مسیر تحولات فرهنگی دارند و تضعیف عواملی که
تأثیرات منفی بر تحولات فرهنگی بر جا میگذارند، مسیر تحول فرهنگی را به
جهتی مثبت هدایت کرد و تحول فرهنگی را به جای آنکه به اضمحلال فرهنگی منجر
شود به عاملی برای تکامل فرهنگی تبدیل نمود. از این رو است که مهندسی
فرهنگی به عنوان یک ضرورت مطرح میشود
جایگاه رسانه در مهندسی فرهنگی
با
توجه به ماهیت فرهنگی مهندسی فرهنگی، سازمانها و نهادهای فرهنگی در
پیشبرد آن تأثیر عمده و اساسی دارند. در این میان سهم رسانهها، به ویژه
رسانه صدا و سیما، با توجه به ویژگیها، کارکردها و تأثیراتشان بیشتر به
نظر میرسد.
درباره جایگاه صدا
و سیما در مهندسی فرهنگی دو دیدگاه وجود دارد: اول؛ دیدگاهی که فعالیت این
رسانه را مساوی و عین مهندسی فرهنگی میداند، و دوم؛ دیدگاهی که صدا و
سیما را کارگزار و عامل در مهندسی فرهنگی میشناسد.
دیدگاه اول از نظریات کسانی چون مک لوهان درباره وسایل ارتباط جمعی ریشه
میگیرد. مک لوهان برعکس کسانی که بین پیام و وسیله ارسال پیام تمایز و
تفکیک قائلاند، به چنین تفکیکی اعتقادی ندارد. به نظر او رسانهها، به
عنوان ابزارها و فناوری نوینی که در اختیار بشر قرار گرفتهاند، همراه خود
فرهنگ و تحولات اجتماعی را نیز به بار میآورند. با این دید است که جمله
معروف «رسانه همان پیام است» را عنوان کرده و تمایز و تفکیک بین پیام و
رسانه را منتفی دانسته است. با این دیدگاه، وقتی از نسبت بین رسانه و
مهندسی فرهنگی بحث به میان میآید، ورود رسانه به عرصه زندگی افراد بشر به
خودی خود تغییر و تحول فرهنگی را به همراه میآورد و نمیتوان از اجبارهای
ناشی از ورود فناوری رسانهای گریخت و به صورت ارادی تصمیم به مهندسی
فرهنگی گرفت.
علاوه بر این رسانه فعالیتی کاملاً فرهنگی دارد و این فعالیت با طراحی و هدفمندی انجام میشود. از سوی دیگر تمام سازمانها و نهادها که به صورت محدود یا گسترده فعالیت فرهنگی دارند، مستقیم یا غیرمستقیم با رسانه ارتباط مییابند و برای کامل کردن کار خود و به ثمر نشاندن آن به همکاری رسانه نیازمندند. رسانه صدا و سیما هم به صورت مستقیم و برای عمل بر اساس رسالت و مسئولیتی که بر عهده دارد کار فرهنگی میکند و هم به صورت غیرمستقیم با توجه به مسئولیتی که برای کامل کردن فعالیت دیگر سازمانها و نهادها دارد، فعالیت فرهنگی انجام میدهد. بدینمعنا صدا و سیما در یک جا به صورت مستقل و مستقیم و در جایی دیگر به صورت مکمل و غیرمستقیم در حوزه فرهنگ فعالیت میکند و بر آن تأثیر میگذارد. از آنجا که تمام این فعالیتها سازمانیافته و هدفمندند و با هدف تأثیرگذاری بر فرهنگ جامعه انجام میشوند، فعالیت این رسانه مترادف و مساوی با مهندسی فرهنگی معرفی میشود.
دیدگاه دوم معتقد به آن است که اگرچه کار رسانه تماماً فرهنگی است و به صورت سازمانیافته و هدفمند برای تأثیرگذاری بر فرهنگ جامعه انجام میشود، رسانه به مثابه یک مجری و کارگزار عمل میکند و تنها مجرایی برای انتقال فرهنگ به حساب میآید. این نظر از دیدگاهی ریشه میگیرد که بین رسانه و پیامی که از طریق آن منتقل میشود، تفکیک قائل است. براساس این دیدگاه رسانه ابزار است و محتوای آن را پیامی مشخص میسازد که از طریق آن منتقل میشود. این پیام، که مستقل از خود رسانه است، میتواند بر فرهنگ مردم تأثیر بگذارد و آن را دچار تغییر و تحول سازد. خود رسانه به خودی خود و جدا از پیامی که از مجرای آن منتقل میشود تأثیری ندارد؛ چنانکه احداث یک ایستگاه تلویزیونی یا رادیویی فقط در صورتی که به کار گرفته شود و پیامی به وسیله آن منتقل شود میتواند گذرا باشد، در غیر این صورت تأثیری به بار نخواهد آمد.
در مهندسی فرهنگی نیز رسانه آنچه را در سطحی کلان و خارج از محدوده عمل و حوزه فعالیت رسانه نظریهپردازی و طراحی شده است، عملیاتی و اجرا میکند. بنابراین در این اقدام، رسانه مجری و کارگزار به حساب میآید و فعالیت آن نه مساوی با مهندسی فرهنگی بلکه فقط دربرگیرنده بخشی از مقوله مهندسی فرهنگی، آن هم در مرحله عمل و اجراست. البته این بخش از فعالیت بسیار مهم است و که اگر نادیده گرفته شود یا حاشیهای و فرعی تلقی شود، اساساً تحقق اهداف مهندسی فرهنگی دشوار میگردد.
ویژگیهایی که مهندسی فرهنگی از یک سو و رسانه از سوی دیگر دارد دیدگاه دوم را تأیید میکند. اول آنکه مهندسی فرهنگی فعالیتی است که از حوزه نظر و طراحی شروع، و به حوزه عمل کشیده میشود. طرح نظریه فرهنگی و طراحی فرهنگ مطلوب بر اساس آن، با هدف مهندسی کردن فرهنگ جامعه، خارج از مسئولیتهای صدا و سیما است. نظریهپردازی بر عهده نخبگان فکری و فرهنگی جامعه قرار دارد و طراحی فرهنگ براساس این نظریهها نیز در نهادهای تصمیمگیر و برنامهریز انجام میشود. صدا و سیما نیز ممکن است در این زمینه وظایفی داشته باشد، اما همه آن را بر عهده ندارد. دوم آنکه مهندسی فرهنگی یک جریان و برنامه مستمر است که گذشته، حال و آینده را در بر میگیرد. اما رسانهها به شدت در قید زمان حاضر هستند و میکوشند تا به اقتضائات و نیازهای زمانی پاسخ گویند که در آن به سر میبرند، بنابراین در بحث مهندسی فرهنگی فقط با بخشی که با زمان حاضر مرتبط است پیوند میخورد و همراه میگردد. نکته سوم این است که رسانهها به شدت تحت تأثیر تحولات اجتماعی هستند و برای آنکه از این تحولات عقب نمانند و در مواجهه با گرایشات غالب بر جامعه به حاشیه رانده نشوند با آنها همراه میشوند، از این رو تأثیرپذیری آنها بسیار زیاد است. این در حالی است که مهندسی فرهنگی طراحی و برنامهریزی برای تأثیرگذاری بر تحولات است و مهندسی با اتکا به طرحی کلان، سازمانیافته و هدفمند انجام میشود و به پیش میرود، از این رو فعالیتی فعالانه برای تأثیرگذاری بر تحولات اجتماعی و فرهنگی به حساب میآید، حال آنکه رسانهها تحت تأثیر تحولات اجتماعیاند و بیشتر واکنشی عمل میکنند و عکسالعملی در برابر امر واقع شده میباشند. نکته چهارم آن است که طرح کلان مهندسی فرهنگی اساساً نمیتواند به وسیله یک نهاد یا سازمان انجام شود، بلکه فعالیتی جمعی است و فقط با مشارکت جمعی مجموعهای از نهادهای مؤثر بر فرهنگ جامعه باید اجرا گردد. از این رو رسانهها به هر میزان هم که در فرهنگ تأثیر داشته باشند، نمیتوان فعالیت آنها را مترادف و مساوی با مهندسی فرهنگی دانست. در واقع رسانهها بخشی از این حرکت جمعی را بر عهده دارند و به پیشبرد آن کمک میرسانند.[5]
کارکردهای رسانه در مهندسی فرهنگی
اگر بنا به تعریف فوق رسانه صدا و سیما را عامل و کارگزار طرح مهندسی فرهنگی بدانیم، باید آن را فراگیرترین و گستردهترین نهاد مؤثر در عملیاتی کردن طرح مهندسی فرهنگی شناخت. این رسانه کارکردهایی دارد که براساس آنها میتواند در اجرای مهندسی فرهنگی آنچنان مؤثر عمل نماید که جانشین دیگری برای آن متصور نیست. از این رو است که امروزه هر طرح فرهنگی حتی اگر سازمانها و نهادهای دیگر متولی اجرای آن باشند برای عملیاتی شدن به رسانه صدا و سیما نیاز دارد.
نتیجه:
رسانه ها به طور اعم و تلویزیون به شکل خاص ، یکی از مهم ترین نهادهای
اجتماعی هستند که نقش اساسی در انتقال میراث فرهنگی و احتماعی و ارزش های
جوامع دارند . در دوره ی کنونی که عصر اطلاعات و تکنولوژی های نوین نام
گرفته است ، این رسانه ها هستند که با کارکردهای خود و به کارگیری شیوه های
جدید اطلاع رسانی ، الگوهای نوین فرهنگی و اجتماعی را به جوامع وارد می
کنند که جایگزین ارزش ها و الگوهای فرهنگی سنتی می شوند و به عنوان عاملان
تغییر و تحول در ارزش ها و هنجارها و الگوهای فرهنگی جوامع عمل می کنند .
بنابر این ، رسانه ها نقش مهمی در گستره ی جهانی شدن ایفا نموده و یکی از
عاملان اصلی جهانی شدن فرهنگ هستند . نکته ی عمیق در جهانی شدن فرهنگی به
معنای انتقال هنچارها و ارزش هاست که در الگوهای ظاهری فرهنگ متجلی می شوند
و رسانه ها از اشکال عمده ی فرهنگ در حهان و عامل انتقال فرهنگ هستند .
بنابر این ، توجه به کارکردهای رسانه ها در هر کشور ، اهمیت بسیار زیادی
دارد و باید با تدوین استراتژی های صحیح در تدوین برنامه های رسانه ها از
جمله برنامه های تلویزیون ، تدابیری اتخاذ شود که بتوان از تهدیدات جهانی
شدن پرهیز نمود و از نقاط قوت آن بهره گرفت .
منابع :
1- سید رضا، فارسی، ارتباطات و توسعه فرهنگی، تهران، انتشارات ظهیر ، 1379، چاپ اول
2- مهدی، احمدی، فرهنگ رسانه ، تهران، انتشارات زمزم ، 1381 ، چاپ اول
3- یاسر، اسفندیار ، فرهنگ، دین، رسانه، تهران، انتشارات رعد ،1382
4- ساعی، منصور، نقش رسانهها در انتقال ارزشها و پدیدهی شکاف هنجاری و ارزشی نسلها، تهران ، انتشارات حکیم ، 1384